هر روز به این امید پامی شم که شب بیاد آخه منمو یه شب که هیچکس نمی دونه همه ی دنیای منه،
تو شبام فقط خودمم با یه دنیاآرزورویایی که همیشه داشتم اماهیچ وقت بهش نرسیدم،تو شبام منمو یه تاریکی ویه اتاق که فقط دیوارای اون صدامو میشنوه و اونو تو خودش نگه میداره،تو شبام منمو حرفای دلم که همش اشک میشه واز روی صورتم میاد پایین ومحو میشه تو شبام فقط خودمم که حرفای خودمو گوش میده وهمیشه ساکت می مونه...